
اینجا دارم هنر اصلیمو نشون میدم: خوابیدن حرفهای! آره، من همون کوچولوییام که وقتی میخوابم، مامان و بابا هزار تا عکس ازم میگیرن، چون میگن: "وای چقدر نازه وقتی خوابه! "راستش خودمم قبول دارم... آدم وقتی اینقدر بامزه میخوابه، باید ثبت بشه برای تاریخ! ولی خواب من فقط یه خواب ساده نیست.این خوابها پر از رویاست، پر از آرامش، پر از صدای قلب کساییه که عاشقشونم. حتی اگه هنوز نتونم بگم "دوستت دارم"، از نگاهم میفهمید، مگه نه؟ توی هر پلک بستهم، یه دنیا مهربونی خوابیده و هر پتو که روم کشیده شده، پر از آغوش گرمیه که بهم میگه: "تو در امنیتی، کوچولوی من." بزرگ میشم... قول میدم! ولی یه کم دیگه بذار بخوابم، چون بیدار که بشم، قراره دنیاتونو زیر و رو کنم!😜

من با وزن 3کیلو و 800گرم و قد 152سانت در بیمارستان پارسیان تهران و توسط خانم دکتر فرین سلامتی به دنیا اومدم. البته به خاطر اینکه بدنم خیلی گرمی داشته صورت و بدنم قرمز و ملتهب بوده. درسته اون روزا خیلی خوشگل نبودم و به مرور خوب شدم😉

این دو نفر، بابا و مامان من هستن. بابا رضا، در 30 شهریور 1357 و مامان سمیه، در 22 فروردین 1361 متولد شدن و در تابستون سال 1383 ازدواج کردن و ثمره عشقشون هم من هستم. هر دوتاشون کارمند گروه خودروسازی بهمن هستن و من تا کلاس پنجم پیش بابا علی و مامان ایران میموندم و بابا و مامان بعد از اینکه از شرکت تعطیل میشدن، دنبال من میومدن و با هم به خونمون می رفتیم. بابا رضا و مامان سمیه به شدت مهربون، صبور و خوش قلبن. اونا به همه کمک میکنن، حتی اونایی که نمیشناسن و همیشه حواسشون هست که دل آدما رو نشکنن و اونو همیشه به منم تاکید میکنن. اونا هردوشون تحصیل کرده هستن و براشون خیلی مهمه که منم درسم رو درست و عالی بخونم. البته بیشتر مامان سمیه😉چون با درسای من خیلی درگیره🙄

سلام، این منم! اسمم آراده که در زبان پهلوی به معنی آرای، آراینده، سپید دست، جوان مرد، آراسته و نگاریده و در آیین زرتشتی نام فرشتهي موكل بر دين و تدبير امور و مصالحي كه به روز آراده، است. من اولین و تنها فرزند پدر و مادرم هستم که توی یه صبح بهاری در روز یکشنبه، 7 فروردین 1390، ساعت 9 صبح به دنیا اومدم… اون روز خورشید انگار زودتر از همیشه بیدار شده بود، انگار میدونست قراره یه ماجرای تازه شروع بشه… قراره من بیام! 😊